در بيان آنکه چون عاشق ظلمت وايه هاي نفس بداند روي از خود بگرداند و در معشوق آورد

عاشق صدق جو چو دريابد
ظلمت خود ز خود عنان تابد
روي جان آورد به قبله دوست
نشود محتجب ز مغز به پوست
هر چه گويد براي او گويد
هر چه جويد براي او جويد
همچو پروانه کو به مجلس جمع
هستي خود فنا کند در شمع
بهر جانان فنا کند خود را
پيش رويش فدا کند خود را