غياث الدين محمد منبع فيض
که ايزد در دو کونش محترم کرد
گل باغ سيادت کز رخش دهر
هزاران خنده بر باغ ارم کرد
پي آن تا قدم درره نهد پاک
کسي کو ره به اقليم عدم کرد
بدانسان غسل گاهي ساخت کآبش
ز غيرت چشم کوثر پر زنم کرد
فلک درپيش طاق عالي او
به سد اکرام پشت خويش خم کرد
ز موج لجه درياچه اش باد
هزاران حلقه اندر گوش يم کرد
خوش آن پاکيزه رو کآنجا نهد رخت
شنا بايد چو در بحر عدم کرد
پي تاريخ آن پاکيزه موضع
زمانه موضع پاکان رقم کرد