اي تن تو پاک تر از جان پاک
روح تو پرورده روحي فداک
نقطه گه خانه رحمت توئي
خانه بر نقطه زحمت توئي
راهروان عربي را تو ماه
ياوگيان عجمي را تو راه
ره به تو يابند و تو ره ده نه اي
مهتر ده خود تو و در ده نه اي
چون تو کريمان که تماشا کنند
رستي تنها نه به تنها کنند
از سر خواني که رطب خورده اي
از پي ما زله چه آورده اي
لب بگشا تا همه شکر خورند
ز آب دهانت رطب تر خورند
اي شب گيسوي تو روز نجات
آتش سوداي تو آب حيات
عقل شده شيفته روي تو
سلسله شيفتگان موي تو
چرخ ز طوق کمرت بنده اي
صبح ز خورشيد رخت خنده اي
عالم تردامن خشک از تو يافت
ناف زمين نافه مشک از تو يافت
از اثر خاک تو مشگين غبار
پيکر آن بوم شده مشک بار
خاک تو از باد سليمان بهست
روضه چگويم که ز رضوان بهست
کعبه که سجاده تکبير تست
تشنه جلاب تباشير تست
تاج تو و تخت تو دارد جهان
تخت زمين آمد و تاج آسمان
سايه نداري تو که نور مهي
رو تو که خود سايه نور اللهي
چار علم رکن مسلمانيت
پنج دعا نوبت سلطانيت
خاک ذليلان شده گلشن به تو
چشم غريبان شده روشن به تو
تا قدمت در شب گيسو فشان
بر سر گردون شده دامن کشان
پر زر و در گشته ز تو دامنش
خشتک زر سوزه پيراهنش
در صدف صبح به دست صفا
غاليه بوي تو سايد صبا
لاجرم آنجا که صبا تاخته
لشگر عنبر علم انداخته
بوي کز آن عنبر لرزان دهي
گر به دو عالم دهي ارزان دهي
سدره ز آرايش صدرت زهيست
عرش در ايوان تو کرسي نهيست
روزن حاجت چو بود صبح تاب
ذره بود عرش در آن آفتاب
گرنه ز صبح آينه بيرون فتاد
نور تو بر خاک زمين چون فتاد
اي دو جهان زير زمين از چه اي
گنج نه اي خاک نشين از چه اي
تا تو به خاک اندري اي گنج پاک
شرط بود گنج سپردن به خاک
گنج ترا فقر تو ويرانه بس
شمع ترا ظل تو پروانه بس
چرخ مقوس هدف آه تست
چنبر دلوش رسن چاه تست
ايندو طرف گرد سپيد و سياه
راه تو را پيک ز پيکان راه
عقل شفا جوي و طبيبش توئي
ماه سفرساز و غريبش توئي
خيز و شب منتظران روز کن
طبع نظامي طرب افروز کن