شماره ٧٦٥: گر گمشدگان روزگاريم

گر گمشدگان روزگاريم
ره يافتگان کوي ياريم
گم گردد روزگار چون ما
گر آتش دل بر او گماريم
ني سر ماند نه عقل او را
گر ما سر فتنه را بخاريم
اين مرگ که خلق لقمه اوست
يک لقمه کنيم و غم نداريم
تو غرقه وام اين قماري
ما وام گزار اين قماريم
جاني مانده ست رهن اين وام
جان را بدهيم و برگزاريم