شماره ٧٢٦: بيا امروز ما مهمان ميريم

بيا امروز ما مهمان ميريم
بيا تا پيش مير خود بميريم
ز مرگ ما جهاني زنده گردد
ازيرا ما نه قربان حقيريم
به مرغي جبرئيلي را ببنديم
به جاني ما جهاني را بگيريم
سبو بدهيم و دريايي ستانيم
چرا ما از چنين سودي نفيريم
غلام ماست ازرق پوش گردون
غلام خويشتن را چون اسيريم
چو ما شيريم و شير شير خورديم
چرا چون يوز مفتون پنيريم
خمش کن نيست حاجت وانمودن
به پيش تير باشي گر چه تيريم