شماره ٧٢٣: من و تو دوش شب بيدار بوديم

من و تو دوش شب بيدار بوديم
همه خفتند و ما بر کار بوديم
حريف غمزه غماز گشتيم
به پيش طره طرار بوديم
بيا تا ظاهر و پيدا بگوييم
که با عشق نهاني يار بوديم
اگر چه پيش و پس آن جا نگنجد
به پيش صانع جبار بوديم
عجب نبود اگر ما را نديدند
که ما در مخزن اسرار بوديم
بياورديم درها ارمغاني
که يعني ما به دريابار بوديم