شماره ٧١٥: ورا خواهم دگر ياري نخواهم

ورا خواهم دگر ياري نخواهم
چو گل را يافتم خاري نخواهم
تو را گر غير او يار دگر هست
برو آن جا که من باري نخواهم
بجز ديدار او بختي نجويم
به غير کار او کاري نخواهم
چو بازان ساعد سلطان گزيدم
چو کرکس بوي مرداري نخواهم
ميان اهل دل جز دل نگنجد
جز اين دلدار دلداري نخواهم
ز من جزوي ستاند کل ببخشد
از اين به روز بازاري نخواهم
نه آن جزوم که غير کل بود آن
نخواهم غير را آري نخواهم