شماره ٦٤٦: در آينه چون بينم نقش تو به گفت آرم

در آينه چون بينم نقش تو به گفت آرم
آيينه نخواهد دم اي واي ز گفتارم
در آب تو را بينم در آب زنم دستي
هم تيره شود آبم هم تيره شود کارم
اي دوست ميان ما اي دوست نمي گنجد
اي يار اگر گويم اي يار نمي يارم
زان راه که آه آمد تا باز رود آن ره
من راه دهان بستم من ناله نمي آرم
گر ناله و آه آمد زان پرده ماه آمد
نظاره مه خوشتر اي ماه ده و چارم