شماره ٥٩٥: دوش چه خورده اي بگو اي بت همچو شکرم

دوش چه خورده اي بگو اي بت همچو شکرم
تا همه عمر بعد از اين من شب و روز از آن خورم
اي که ابيت گفته اي هر شب عند ربکم
شرح بده از آن ابا بيشتر اي پيمبرم
گر تو ز من نهان کني شعشعه جمال تو
نوبت ملک مي زند اي قمر مصورم
لذت نامه هاي تو ذوق پيام هاي تو
مي نرود سوي لبم سخت شده ست در برم
لابه کنم که هي بيا درده بانگ الصلا
او کتف اين چنين کند که به درونه خوشترم
گشت فضاي هر سري ميل دل و ميسرش
شکر که عشق شد همه ميل دل و ميسرم
گفتم عشق را شبي راست بگو تو کيستي
گفت حيات باقيم عمر خوش مکررم
گفتمش اي برون ز جا خانه تو کجاست گفت
همره آتش دلم پهلوي ديده ترم
رنگرزم ز من بود هر رخ زعفرانيي
چست الاقم و ولي عاشق اسب لاغرم
غازه لاله ها منم قيمت کاله ها منم
لذت ناله ها منم کاشف هر مسترم
او به کمينه شيوه اي صد چو مرا ز ره برد
خواجه مرا تو ره نما من به چه از رهش برم
چرخ نداش مي کند کز پي توست گردشم
ماه نداش مي کند کز رخ تو منورم
عقل ز جاي مي جهد روح خراج مي دهد
سر به سجود مي رود کز پي تو مدورم
من که فضول اين دهم وز فن خويش فربهم
ز آتش آفتاب او آب شده ست اکثرم
بس کن اي فسانه گو سير شدم ز گفت و گو
تا به سخن درآيد آنک مست شده ست از او سرم