شماره ٥٩١: جمع تو ديدم پس از اين هيچ پريشان نشوم

جمع تو ديدم پس از اين هيچ پريشان نشوم
راه تو ديدم پس از اين همره ايشان نشوم
اي که تو شاه چمني سيرکن صد چو مني
چشم و دلم سير کني سخره اين خوان نشوم
کعبه چو آمد سوي من جانب کعبه نروم
ماه من آمد به زمين قاصد کيوان نشوم
فربه و پرباد توام مست و خوش و شاد توام
بنده و آزاد توام بنده شيطان نشوم
شاه زميني و زمان همچو خرد فاش و نهان
پيش تو اي جان و جهان جمله چرا جان نشوم