شماره ٥٨٣: بازآمدم بازآمدم از پيش آن يار آمدم

بازآمدم بازآمدم از پيش آن يار آمدم
در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم
چندين هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
آن جا روم آن جا روم بالا بدم بالا روم
بازم رهان بازم رهان کاين جا به زنهار آمدم
من مرغ لاهوتي بدم ديدي که ناسوتي شدم
دامش نديدم ناگهان در وي گرفتار آمدم
من نور پاکم اي پسر نه مشت خاکم مختصر
آخر صدف من نيستم من در شهوار آمدم
ما را به چشم سر مبين ما را به چشم سر ببين
آن جا بيا ما را ببين کان جا سبکبار آمدم
از چار مادر برترم وز هفت آبا نيز هم
من گوهر کاني بدم کاين جا به ديدار آمدم
يارم به بازار آمده ست چالاک و هشيار آمده ست
ور نه به بازارم چه کار وي را طلبکار آمدم
اي شمس تبريزي نظر در کل عالم کي کني
کاندر بيابان فنا جان و دل افگار آمدم