شماره ٥٦٧: اي عاشقان اي عاشقان من خاک را گوهر کنم

اي عاشقان اي عاشقان من خاک را گوهر کنم
وي مطربان اي مطربان دف شما پرزر کنم
اي تشنگان اي تشنگان امروز سقايي کنم
وين خاکدان خشک را جنت کنم کوثر کنم
اي بي کسان اي بي کسان جاء الفرج جاء الفرج
هر خسته غمديده را سلطان کنم سنجر کنم
اي کيميا اي کيميا در من نگر زيرا که من
صد دير را مسجد کنم صد دار را منبر کنم
اي کافران اي کافران قفل شما را وا کنم
زيرا که مطلق حاکمم مؤمن کنم کافر کنم
اي بوالعلا اي بوالعلا مومي تو اندر کف ما
خنجر شوي ساغر کنم ساغر شوي خنجر کنم
تو نطفه بودي خون شدي وانگه چنين موزون شدي
سوي من آ اي آدمي تا زينت نيکوتر کنم
من غصه را شادي کنم گمراه را هادي کنم
من گرگ را يوسف کنم من زهر را شکر کنم
اي سردهان اي سردهان بگشاده ام زان سر دهان
تا هر دهان خشک را جفت لب ساغر کنم
اي گلستان اي گلستان از گلستانم گل ستان
آن دم که ريحان هات را من جفت نيلوفر کنم
اي آسمان اي آسمان حيرانتر از نرگس شوي
چون خاک را عنبر کنم چون خار را عبهر کنم
اي عقل کل اي عقل کل تو هر چه گفتي صادقي
حاکم تويي حاتم تويي من گفت و گو کمتر کنم