شماره ٥٥٤: عمرک يا واحدا في درجات الکمال

عمرک يا واحدا في درجات الکمال
قد نزل الهم بي يا سندي قم تعال
چند از اين قيل و قال عشق پرست و ببال
تا تو بماني چو عشق در دو جهان بي زوال
يا فرجي مونسي يا قمر المجلس
وجهک بدر تمام ريقک خمر حلال
چند کشي بار هجر غصه و تيمار هجر
خاصه که منقار هجر کند تو را پر و بال
روحک بحر الوفا لونک لمع الصفا
عمرک لو لا التقي قلت ايا ذا الجلال
آه ز نفس فضول آه ز ضعف عقول
آه ز يار ملول چند نمايد ملال
تطرب قلب الوري تسکرهم بالهوي
تدرک ما لا يري انت لطيف الخيال
آنک همي خوانمش عجز نمي دانمش
تا که بترسانمش از ستم و از وبال
تدخل ارواحهم تسکر اشباحهم
تجلسهم مجلسا فيه کؤوس ثقال
جمله سؤال و جواب زوست و منم چون رباب
مي زندم او شتاب زخمه که يعني بنال
تصلح ميزاننا تحسن الحاننا
تذهب احزاننا انت شديد المحال
يک دم آواز مات يک دم بانگ نجات
مي زند آن خوش صفات بر من و بر وصف حال