شماره ٥٤١: امروز روز شادي و امسال سال گل

امروز روز شادي و امسال سال گل
نيکوست حال ما که نکو باد حال گل
گل را مدد رسيد ز گلزار روي دوست
تا چشم ما نبيند ديگر زوال گل
مستست چشم نرگس و خندان دهان باغ
از کر و فر و رونق و لطف و کمال گل
سوسن زبان گشاده و گفته به گوش سرو
اسرار عشق بلبل و حسن خصال گل
جامه دران رسيد گل از بهر داد ما
زان مي دريم جامه به بوي وصال گل
گل آن جهانيست نگنجد در اين جهان
در عالم خيال چه گنجد خيال گل
گل کيست قاصديست ز بستان عقل و جان
گل چيست رقعه ايست ز جاه و جمال گل
گيريم دامن گل و همراه گل شويم
رقصان همي رويم به اصل و نهال گل
اصل و نهال گل عرق لطف مصطفاست
زان صدر بدر گردد آن جا هلال گل
زنده کنند و باز پر و بال نو دهند
هر چند برکنيد شما پر و بال گل
مانند چار مرغ خليل از پي فنا
در دعوت بهار ببين امتثال گل
خاموش باش و لب مگشا خواجه غنچه وار
مي خند زير لب تو به زير ظلال گل