اندرآ با ما نشان ده راستک
ماجرا را در ميان نه راستک
چون کماني با من آخر پيش آ
همچو تيري کآيد از زه راستک
اي فضولي سو به سو چندين مجه
ور جهي باري برون جه راستک
ده خدايي نيست جز تو هيچ کس
کو بگويد حال اين ده راستک
چون تو آدينه نخواهي آمدن
وعده مان ده روز شنبه راستک
در دروغ و مکر ذوقي هست ليک
آن نمي ارزد همان به راستک
گر بديدي شمس تبريزي بگو
يک نشان با کهترين که راستک