شماره ٤٩٤: ما دو سه رند عشرتي جمع شديم اين طرف

ما دو سه رند عشرتي جمع شديم اين طرف
چون شتران رو به رو پوز نهاده در علف
از چپ و راست مي رسد مست طمع هر اشتري
چون شتران فکنده لب مست و برآوريده کف
غم مخوريد هر شتر ره نبرد بدين اغل
زانک به پستي اند و ما بر سر کوه بر شرف
کس به درازگردني بر سر کوه کي رسد
ور چه کنند عف عفي غم نخوريم ما ز عف
بحر اگر شود جهان کشتي نوح اندرآ
کشتي نوح کي بود سخره غرقه و تلف
کان زمرديم ما آفت چشم اژدها
آنک لديغ غم بود حصه اوست وااسف
جمله جهان پرست غم در پي منصب و درم
ما خوش و نوش و محترم مست طرب در اين کنف
مست شدند عارفان مطرب معرفت بيا
زود بگو رباعيي پيش درآ بگير دف
باد به بيشه درفکن در سر سرو و بيد زن
تا که شوند سرفشان بيد و چنار صف به صف
بيد چو خشک و کل بود برگ ندارد و ثمر
جنبش کي کند سرش از دم و باد لاتخف
چاره خشک و بي مدد نفخه ايزدي بود
کوست به فعل يک به يک نيست ضعيف و مستخف
نخله خشک ز امر حق داد ثمر به مريمي
يافت ز نفخ ايزدي مرده حيات مؤتنف
ابله اگر زنخ زند تو ره عشق گم مکن
پيشه عشق برگزين هرزه شمر دگر حرف
چون غزلي به سر بري مدحت شمس دين بگو
وز تبريز ياد کن کوري خصم ناخلف