شماره ٤٨٨: بيا بيا که تويي جان جان سماع

بيا بيا که تويي جان جان سماع
بيا که سرو رواني به بوستان سماع
بيا که چون تو نبودست و هم نخواهد بود
بيا که چون تو نديدست ديدگان سماع
بيا که چشمه خورشيد زير سايه تست
هزار زهره تو داري بر آسمان سماع
سماع شکر تو گويد به صد زبان فصيح
يکي دو نکته بگويم من از زبان سماع
برون ز هر دو جهاني چو در سماع آيي
برون ز هر دو جهانست اين جهان سماع
اگر چه بام بلندست بام هفتم چرخ
گذشته است از اين بام نردبان سماع
به زير پاي بکوبيد هر چه غير ويست
سماع از آن شما و شما از آن سماع
چو عشق دست درآرد به گردنم چه کنم
کنار درکشمش همچنين ميان سماع
کنار ذره چو پر شد ز پرتو خورشيد
همه به رقص درآيند بي فغان سماع
بيا که صورت عشقست شمس تبريزي
که باز ماند ز عشق لبش دهان سماع