شماره ٤٦٨: چون بزند گردنم سجده کند گردنش

چون بزند گردنم سجده کند گردنش
شير خورد خون من ذوق من از خوردنش
هين هله شير شکار پنجه ز من برمدار
هين که هزاران هزار منت آن بر منش
پخته خورد پخته خوار خام خورد عشق يار
خام منم اي نگار که نتوان پختنش
اي تو دهلزن به قل بنده تو را چون دهل
در تو درآويخته همچو دهل مي زنش
گوش همه سرخوشان عشق کشد کش کشان
عشق تو داوود توست موم شده آهنش
دل همه مال و عقار خرج کند در قمار
چونک برهنه شود چرخ دهد مخزنش
دل ز سخن مال مال خواست زدن پر و بال
پرتو نور کمال کرد چنين الکنش