شماره ٤٥١: آن مايي همچو ما دلشاد باش

آن مايي همچو ما دلشاد باش
در گلستان همچو سرو آزاد باش
چون ز شاگردان عشقي اي ظريف
در گشاد دل چو عشق استاد باش
گر غمي آيد گلوي او بگير
داد از او بستان اميرداد باش
جان تو مستست در بزم احد
تن ميان خلق گو آحاد باش
گاه با شيرين چو خسرو خوش بخند
گه ز هجرش کوه کن فرهاد باش
گه نشاط انگيز همچون گلشنش
گه چو بلبل نال و خوش فرياد باش
پيش سروش چون خرامد خاک باش
چون گلش عنبر فشاند باد باش
حاصل اينست اي برادر چون فلک
در جهان کهنه نوبنياد باش
در ميان خارها چون خارپشت
سر درون و شادمان و راد باش