شماره ٣٨١: الا اي شمع گريان گرم مي سوز

الا اي شمع گريان گرم مي سوز
خلاص شمع نزديکست شد روز
خلاص شمع ها شمعي برآمد
که بر زنگي ظلمت هاست پيروز
نهان شد ظلم و ظلمت ها ز خورشيد
نهان گردد الف چون گشت مهموز
شنو از شمس تأويلات و تعبير
چو اندر خواب بشنيدي تو مرموز
چنين باشد بيان نور ناطق
نه لب باشد نه آواز و نه پدفوز
چو مه از ابر تن بيرون رو اي دوست
هزار اکسير از خورشيد آموز
پي خورشيد بهر اين دوانست
هلال و بدر صبح و شام چون يوز
چو ديدي پرده سوزي هاي خورشيد
دهان از پرده دريدن فرودوز
خمش آن شير شيران نور معنيست
پنيري شد به حرف از حاجت يوز