شماره ٣٦٠: مست توام نه از مي و نه از کوکنار

مست توام نه از مي و نه از کوکنار
وقت کنارست بيا گو کنار
برجه مستانه کناري بگير
چون شجر و باد به وقت بهار
شاخ تر از باد کناري چو يافت
رقص درآمد چو من بي قرار
اين خبر افتاد به خوبان غيب
تا برسيدند هزاران نگار
لاله رخ افروخته از که رسيد
سنبله پا به گل از مرغزار
سوسن با تيغ و سمن با سپر
سبزه پيادست و گل تر سوار
فندق و خشخاش به دست آمده
نعنع و حلبو به لب جويبار
جدول هر گونه حويجي جدا
تا مددي يابد از يار يار
کرده دکان ها همه حلواييان
پرشکر و فستق از بهر کار
ميوه فروشان همه با طبل ها
بر سر هر پشته فشانده ثمار
ليک ز گل گوي که همرنگ اوست
جمله ز بو گو که پريست يار
بلبل و قمري و دو صد نوع مرغ
جانب باغ آمده قادم يزار
مي زندم نرگس چشمک خموش
خطبه مرغان چمن گوش دار