شماره ٣٥٥: مطربا عشقبازي از سر گير

مطربا عشقبازي از سر گير
يک دو ابريشمک فروتر گير
چونک در چرخ آردت باده
خانه بر بام چرخ اخضر گير
ملک مستي و بيخودي داري
ترک سوداي ملک سنجر گير
مست شو مست کن حريفان را
بار گير از کميت احمر گير
مستي آمد ز راه بام دماغ
برو انديشه و ره در گير
از ره خشک راه بسيارست
کشتيي ساز وين ره تر گير
پر برآوردم و بپريدم
ز آنچ خوردم بخور تو هم پر گير
فارغم همچو مرغ از مرکب
مرکبم را تو لنگ و لاغر گير
گر نرويد ز خاک هيچ انگور
مستي عشق را مقرر گير
شيشه گر گر دگر نسازد جام
جام مي عشق را ميسر گير
پاره روح را کند نقشي
گويدت دلبر مصور گير
توبه کردم دگر نخواهم گفت
توبه مست را مزور گير
عاشق و مست و آنگهي توبه
ترک سالوس آن فسونگر گير