شماره ٣٠٦: اي جان جان جان ها جاني و چيز ديگر

اي جان جان جان ها جاني و چيز ديگر
وي کيمياي کان ها کاني و چيز ديگر
اي آفتاب باقي وي ساقي سواقي
وي مشرب مذاقي آني و چيز ديگر
اي مشعله يقين را وي پرورش زمين را
وي عقل اولين را ثاني و چيز ديگر
اي مظهر الهي وي فر پادشاهي
هر صنعتي که خواهي تاني و چيز ديگر
هر گون غرايبي را هر بوالعجايبي را
هر غيب و غايبي را داني و چيز ديگر
زان عشق همچو افيون ليلي کني و مجنون
اي از سنات گردون ساني و چيز ديگر
اي نور صدرها را اوميد صبرها را
بر اوج ابرها را راني و چيز ديگر
اي فخر انبيا را وي ذخر اوليا را
وي قصر اجتبا را باني و چيز ديگر
اي گنج مغفرت را وي بحر مرحمت را
من غير درگهت را شاني و چيز ديگر
چشمي که غير رويت بيند ز بهر زينت
باشد در اين جريمت زاني و چيز ديگر
اي اصل اصل مبدا وي دستگير فردا
گشتم به دست سودا عاني و چيز ديگر
پرست اين دهانم بر غير تو نخوانم
چون هست غير گوشت فاني و چيز ديگر