شماره ٢٩٤: نرم نرمک سوي رخسارش نگر

نرم نرمک سوي رخسارش نگر
چشم بگشا چشم خمارش نگر
چون بخندد آن عقيق قيمتي
صد هزاران دل گرفتارش نگر
سر برآر از مستي و بيدار شو
کار و بار و بخت بيدارش نگر
اندرآ در باغ بي پايان دل
ميوه شيرين بسيارش نگر
شاخه هاي سبز رقصانش ببين
لطف آن گل هاي بي خارش نگر
چند بيني صورت نقش جهان
بازگرد و سوي اسرارش نگر
حرص بين در طبع حيوان و نبات
بعد از آن سيري و ايثارش نگر
حرص و سيري صنعت عشقست و بس
گر نديدي عشق را کارش نگر
گر نديدي عشق رنگ آميز را
رنگ روي عاشق زارش نگر
با چنين دشوار بازاري که اوست
با زر و بي زر خريدارش نگر