شماره ٢٨٠: بده آن باده به ما باده به ما اوليتر

بده آن باده به ما باده به ما اوليتر
هر چه خواهي بکني ليک وفا اوليتر
سر مردان چه کند خوبتر از سجده تو
مسجد عيسي ز جان سقف سما اوليتر
يک فسون خوان صنما در دل مجنون بردم
غنج هاي چو صبي را نه صبا اوليتر
عقل را قبله کند آنک جمال تو نديد
در کف کور ز قنديل عطا اوليتر
تو عطا مي ده و از چرخ ندا مي آيد
که ز دريا و ز خورشيد عطا اوليتر
لطف ها کرده اي امروز دو تا کن آن را
چونک در چنگ نيايي تو دوتا اوليتر
چونک خورشيد برآيد بگريزد سرما
هر کي سردست از او پشت و قفا اوليتر
تا بديدم چمنت ز آب و گيا ببريدم
آن ستورست که در آب و گيا اوليتر
سادگي را ببرد گر چه سخن نقش خوشست
بر رخ آينه از نقش صفا اوليتر
صورت کون تويي آينه کون تويي
داد آينه به تصوير بقا اوليتر
خمش اين طبل مزن تيغ بزن وقت غزاست
طبل اگر پشت سپاهست غزا اوليتر