شماره ٢٤٨: انجيرفروش را چه بهتر

انجيرفروش را چه بهتر
انجيرفروشي اي برادر
سرمست زييم مست ميريم
هم مست دوان دوان به محشر
گر خاک شويم وگر بريزيم
ساقي با ماست بنده پرور
خاکش خوش باد کوست عاشق
خاکش ز شراب جان مخمر
آن خاک شکوفه کرد يعني
مستيم از اين سر و از آن سر
مهتر چو خراب گشت و خوش شد
خاکست خرابتر ز مهتر
خاکي گشتي چو مست گشتي
ملاح تو برکشيد لنگر
خود لنگر ما گسست کلي
هر لوح جدا ز لوح ديگر
از بند و ز غرقه بازرستند
هر تخته کشتي است رهبر
چون خوش نبود چنين خرابي
بگشاي دو چشم عقل و بنگر