شماره ٢٢٩: اي رخت فکنده تو بر اوميد و حذر بر

اي رخت فکنده تو بر اوميد و حذر بر
آخر نظري کن به نظربخش فکر بر
اي طالب و اي عاشق بنگر به طلب بخش
بنگر به مؤثر تو چه چفسي به اثر بر
او مي کشدت جانب صلح و طرف جنگ
گه صحبت ياران و گهي اوج سفر بر
در تو نگران او و تو را چشم چپ و راست
او با تو سخن گوي و تو را گوش سمر بر
او مي زند اين سيخ و هش گاو سوي يوغ
عيسيست رفيق و هش خربنده به خر بر
هر گاو و خري سيخ خورد بر کفل و پشت
تو سيخ ندامت خوري بر سينه و بر بر
زان سيخ کباب دل تو گر نشد آگه
پخته کندت مطبخيش نار سقر بر
گه کاسه گرفتي که حليماب و زفر کو
گه چنگ گرفتي تو به تقريع زفر بر
ز افشارش مرگ آن رخ تو گردد چون زر
زر بازدهي و بنهي سر به حجر بر
بس چند کني عشوه تو در محفل کوران
بس چند زني نعره تو بر مسمع کر بر