شماره ٢٠٨: اي شاهد سيمين ذقن درده شرابي همچو زر

اي شاهد سيمين ذقن درده شرابي همچو زر
تا سينه ها روشن شود افزون شود نور نظر
کوري هشياران ده آن جام سلطاني بده
تا جسم گردد همچو جان تا شب شود همچون سحر
چون خواب را درهم زدي درده شراب ايزدي
زيرا نشايد در کرم بر خلق بستن هر دو در
اي خورده جام ذوالمنن تشنيع بيهوده مزن
زيرا که فاز من شکر زيرا که خاب من کفر
اي تو مقيم ميکده هم مستي و هم مي زده
تشنيع هاي بيهده چون مي زني اي بي گهر