شماره ٢٠٦: اگر حريف مني پس بگو که دوش چه بود

اگر حريف مني پس بگو که دوش چه بود
ميان اين دل و آن يار مي فروش چه بود
فديت سيدنا انه يري و يجود
الي البقاء يبلغ من الفناء يذود
اگر به چشم بديدي جمال ماهم دوش
مرا بگو که در آن حلقه هاي گوش چه بود
معاد کل شرود طغي و منه نآي
مثال ظلک ان طال هو اليک يعود
وگر تو با من هم خرقه اي و همرازي
بگو که صورت آن شيخ خرقه پوش چه بود
بامر حافظ الله المکان يعي
بمس عاطفه الله الزمان ولود
اگر فقيري و ناگفته راز مي شنوي
بگو اشارت آن ناطق خموش چه بود
ايا فؤاد فذب في لظي محبته
ايا حياه فدومي فقد اتاک خلود
وگر نخفتي و از حال دوش آگاهي
بگو که نيم شب آن نعره و خروش چه بود
تريد جبر جبير الفؤاد فانکسرن
تريد نحله تاج فلا تني به سجود
از آنچ جامه و تن پاره پاره مي کرديم
بيار پارگکي تا که رنگ و بوش چه بود
برغم انفک لا تنکسر کما الحيوان
به نصف وجهک لا تسجدن شبيه يهود
وگر چو يونس رستي ز حبس ماهي و بحر
بگو که معني آن بحر و موج و جوش چه بود
يقول ليت حبيبي يحبني کرما
اليس حبک تأثير حب ود ودود
وگر شناخته اي کاصل انس و جان ز کجاست
يکيست اصل پس اين وحشت وحوش چه بود
ايا نضاره عيشي بما تهيجني
متي تقر عيوني و صاحبي مفقود
وگر بديدي جاني که پشت و رويش نيست
گه تصور عشاق پشت و روش چه بود
لئن سکرت بما قد سقيتني يا دهر
اکون مثلک لدا لربه لکنود
وگر ز عشق تو سردفتر غرض ماييم
هزار دفتر و پيغام و گفت و گوش چه بود