شماره ٢٠٥: يا شبه الطيف لي انت قريب بعيد

يا شبه الطيف لي انت قريب بعيد
جمله ارواحنا تغمس فيما تريد
نوبت آدم گذشت نوبت مرغان رسيد
طبل قيامت زدند خيز که فرمان رسيد
انت لطيف الفعال انت لذيذ المقال
انت جمال الکمال زدت فهل من مزيد
از پس دور قمر دولت بگشاد در
دلق برون کن ز سر خلعت سلطان رسيد
جاء اوان السرور زال زمان الفتور
ليس لدنيا غرور يا سندي لا تحيد
ديو و پري داشت تخت ظلم از آن بود سخت
ديو رها کرد رخت چتر سليمان رسيد
هل طرب يا غلام فاملا کاس المدام
انت بدار السلام ساکن قصر مشيد
عشق چه خوش حاکميست ظالم و بي قول نيست
حاجت لاحول نيست ديو مسلمان رسيد
يا لمع المشرق مثلک لم يخلق
خذ بيدي ارتقي نحوک انت المجيد
عاشق از دست شد نيست شد و هست شد
بلبل جان مست شد سوي گلستان رسيد
پرده برانداخت حور جمله جهان همچو طور
زير و زبر بست نور موسي عمران رسيد
هر چه خيال نکوست عشق هيولاي اوست
صورت از رشک حق پرده گر جان رسيد
هست تنت چون غبار بر سر بادي سوار
چونک جدا گشت باد خاک به ماچان رسيد
اعلم ان الغبار مرتفع بالرياح
مثل هوي اختفي وسط صياح شديد