شماره ١٩٨: هر که ز عشاق گريزان شود

هر که ز عشاق گريزان شود
بار دگر خواجه پشيمان شود
والله منت همه بر جان اوست
هر که سوي چشمه حيوان شود
هر که سبوي تو کشد عاقبت
در حرم عشرت سلطان شود
تنگ بود حوصله آدمي
از تو چو درياي و چو عمان شود
رو به دل اهل دلي جاي گير
قطره به دريا در و مرجان شود
جنبش هر ذره به اصل خودست
هر چه بود ميل کسي آن شود
کافر صدساله چو بيند تو را
سجده کند زود مسلمان شود
جان و دل از جذبه ميل و هوس
همصفت دلبر و جانان شود
خار که سرتيز ره عاشق است
عاقبت الأمر گلستان شود
ناطقه را بند کن و جمع باش
گر نه ضمير تو پريشان شود