شماره ١٨٥: خسرواني که فتنه اي چينيد

خسرواني که فتنه اي چينيد
فتنه برخاست هيچ ننشينيد
هم شما هم شما که زيباييد
هم شما هم شما که شيرينيد
همچو عنبر حمايليم همه
بر بر سيمتان که مشکينيد
لذتي هست با شما گفتن
هم شما داد جان مسکينيد
نشوم شاد اگر گمان دارم
که گهي شاد و گاه غمگينيد
بل که بر اسب ذوق و شيريني
تا ابد خوش نشسته در زينيد
شاهدان فاني و شما جمله
با لب لعل و جان سنگينيد
در صفاي مي شهان ديديم
که شما چون کدوي رنگينيد
در بهشتي که هر زمان بکريست
مرد آييد اگر نه عنينيد
تبريزي شويد اگر در عشق
بنده شمس ملت و دينيد