شماره ١٤٣: سپاس آن عدمي را که هست ما بربود

سپاس آن عدمي را که هست ما بربود
ز عشق آن عدم آمد جهان جان به وجود
به هر کجا عدم آيد وجود کم گردد
زهي عدم که چو آمد از او وجود فزود
به سال ها بربودم من از عدم هستي
عدم به يک نظر آن جمله را ز من بربود
رهد ز خويش و ز پيش و ز جان مرگ انديش
رهد ز خوف و رجا و رهد ز باد و ز بود
که وجود چو کاهست پيش باد عدم
کدام کوه که او را عدم چو که نربود
وجود چيست و عدم چيست کاه و که چه بود
شه اي عبارت از در برون ز بام فرود