شماره ١١٧: به روح هاي مقدس ز من سلام بريد

به روح هاي مقدس ز من سلام بريد
به عاشقان مقدم ز من پيام بريد
به روز وصل چو برقم شب فراق چو ابر
از اين دو حال مشوش بگو کدام بريد
خداي خصم شما گر به پيش آن خورشيد
ز ماه و شمع و ستاره و چراغ نام بريد
سياه کاسه شوي ار ز مطبخ عشقش
به سوي خوان کرم ديگ هاي خام بريد
نشان دهم که شما آتش از کجا آريد
ز برق نعل شهنشاه خوش خرام بريد
وليک مرکب تندست هان و هان زنهار
نه زين هلد نه لگام ار شما لگام بريد
حيات يابد آن جا را اگر چه مرده بريد
حلال گردد آن جا اگر حرام بريد
هزار بند چو عشقش ز پاي جان بگشاد
مرا دو دست گرفته به آن مقام بريد
ز لوح عشق نبشتيم اين غزل ها را
به شمس مفخر تبريز از اين غلام بريد