شماره ١٠٨: بيا که ساقي عشق شراب باره رسيد

بيا که ساقي عشق شراب باره رسيد
خبر ببر بر بيچارگان که چاره رسيد
امير عشق رسيد و شرابخانه گشاد
شراب همچو عقيقش به سنگ خاره رسيد
هزار چشمه شير و شکر روان شد از او
شکاف کرد و به طفلان گاهواره رسيد
هزار مسجد پر شد چو عشق گشت امام
صلوه خير من النوم از آن مناره رسيد
بريز ديگ حليماب را که کاسه رسيد
گشاده هل سر خم را که دردخواه رسيد
چو آفتاب جمالش به خاکيان درتافت
زحل ز پرده هفتم پي نظاره رسيد
شديم جمله فريدون چو تاج او ديديم
شديم جمله منجم چو آن ستاره رسيد
شديم جمله برهنه چو عشق او زد راه
شديم جمله پياده چو او سواره رسيد
چو پاره پاره درآمد به لطف آن دلبر
بدان طمع دل پرخون پاره پاره رسيد
بده زبان و همه گوش شو در اين حضرت
شتاب کن که پي گوش گوشواره رسيد