شماره ٨٧: نعره آن بلبلان از سوي بستان رسيد

نعره آن بلبلان از سوي بستان رسيد
صورت بستان نهان بوي گلستان بديد
باد صبا مي وزد از سر زلف نگار
فعل صبا ظاهرست ليک صبا را که ديد
اين دم عيسي به لطف عمر ابد مي دهد
عمر ابد تازه کرد در دم عمر قديد
مژده دولت رسيد در حق هر عاشقي
آتش دل مي فروخت ديگ هوس مي پزيد
نور الست آشکار بر همه عشاق زد
کز سر پستان عشق نور الستش مزيد
ان طبيب الرضا بشر اهل الهوي
کل زمان لکم خلعه روح جديد
بشرهم نظره يتبعهم نضره
من رشاء سيد ليس له من نديد
لطف خداوند جان مفخر تبريزيان
شمس حق و دين شده بر همه بختي مزيد