شماره ٤٥: جز لطف و جز حلاوت خود از شکر چه آيد

جز لطف و جز حلاوت خود از شکر چه آيد
جز نور بخش کردن خود از قمر چه آيد
جز رنگ هاي دلکش از گلستان چه خيزد
جز برگ و جز شکوفه از شاخ تر چه آيد
جز طالع مبارک از مشتري چه يابي
جز نقدهاي روشن از کان زر چه آيد
آن آفتاب تابان مر لعل را چه بخشد
وز آب زندگاني اندر جگر چه آيد
از ديدن جمالي کو حسن آفريند
بالله يکي نظر کن کاندر نظر چه آيد
ماييم و شور مستي مستي و بت پرستي
زين سان که ما شدستيم از ما دگر چه آيد
مستي و مستتر شو بي زير و بي زبر شو
بي خويش و بي خبر شو خود از خبر چه آيد
چيزي ز ماست باقي مردانه باش ساقي
درده مي رواقي زين مختصر چه آيد
چون گل رويم بيرون با جامه هاي گلگون
مجنون شويم مجنون از خواب و خور چه آيد
اي شه صلاح دين تو بيرون مشو ز صورت
بنما فرشتگان را تو کز بشر چه آيد