شماره ٣٠: هر کجا بوي خدا مي آيد

هر کجا بوي خدا مي آيد
خلق بين بي سر و پا مي آيد
زانک جان ها همه تشنه ست به وي
تشنه را بانگ سقا مي آيد
شيرخوار کرمند و نگران
تا که مادر ز کجا مي آيد
در فراقند و همه منتظرند
کز کجا وصل و لقا مي آيد
از مسلمان و جهود و ترسا
هر سحر بانگ دعا مي آيد
خنک آن هوش که در گوش دلش
ز آسمان بانگ صلا مي آيد
گوش خود را ز جفا پاک کنيد
زانک بانگي ز سما مي آيد
گوش آلوده ننوشد آن بانگ
هر سزايي به سزا مي آيد
چشم آلوده مکن از خد و خال
کان شهنشاه بقا مي آيد
ور شد آلوده به اشکش مي شوي
زانک از آن اشک دوا مي آيد
کاروان شکر از مصر رسيد
شرفه گام و درا مي آيد
هين خمش کز پي باقي غزل
شاه گوينده ما مي آيد