شماره ٢٩: گر نخسپي شبکي جان چه شود

گر نخسپي شبکي جان چه شود
ور نکوبي در هجران چه شود
ور بياري شبکي روز آري
از براي دل ياران چه شود
ور دو ديده ز تو روشن گردد
کوري ديده شيطان چه شود
ور بگيرد ز گل افشاني تو
همه عالم گل و ريحان چه شود
آب حيوان که در آن تاريکيست
پر شود شهر و بيابان چه شود
ور خضروار قلاووز شوي
تا لب چشمه حيوان چه شود
ور ز خوان کرم و نعمت تو
زنده گردد دو سه مهمان چه شود
ور ز دلداري و جان بخشي تو
جان بيابد دو سه بي جان چه شود
ور سواره سوي ميدان آيي
تا شود سينه چو ميدان چه شود
روي چون ماهت اگر بنمايي
تا رود زهره به ميزان چه شود
ور بريزي قدحي مالامال
بر سر وقت خماران چه شود
ور بپوشيم يکي خلعت نو
ما غلامان ز تو سلطان چه شود
ور چو موسي تو بگيري چوبي
تا شود چوب چو ثعبان چه شود
ور برآري ز تک دريا گرد
چو کف موسي عمران چه شود
ور سليمان بر موران آيد
تا شود مور سليمان چه شود
بس کن و جمع کن و خامش باش
گر نگويي تو پريشان چه شود