شماره ٧٩٤: هر کي از حلقه ما جاي دگر بگريزد

هر کي از حلقه ما جاي دگر بگريزد
همچنان باشد کز سمع و بصر بگريزد
زان خورد خون جگر عاشق زيرا شير است
شيردل کي بود آن کو ز جگر بگريزد
دل چو طوطي بود و جور دلارام شکر
طوطيي ديد کسي کو ز شکر بگريزد
پشه باشد که به هر باد مخالف برود
دزد شب باشد کز نور قمر بگريزد
هر سري را که خدا خيره و کاليوه کند
صدر جنت بهلد سوي سقر بگريزد
و آنک واقف بود از مرگ سوي مرگ گريخت
سوي ملک ابد و تاج و کمر بگريزد
چون قضا گفت فلاني به سفر خواهد مرد
آن کس از بيم اجل سوي سفر بگريزد
بس کن و صيد مکن آنک نيرزد به شکار
که خيال شب و شب هم ز سحر بگريزد