شماره ٧٢٦: شب رفت حريفکان کجاييد

شب رفت حريفکان کجاييد
شب تا برود شما بياييد
از لعل لبش شراب نوشيد
وز خنده او شکر بخاييد
چون روز شود به هوشياران
زين باده نشانه وانماييد
در جيب شما چو دردميدند
عيسي زاييد اگر بزاييد
بي هشت بهشت و هفت دوزخ
همچون مه چهارده برآييد
يک موي ز هفت و هشت گر هست
اين خلوت خاص را نشاييد
مويي در چشم نيست اندک
زنهار که سرمه اي بساييد
چون چشم ز موي پاک گردد
در عشق چو چشم پيشواييد
در عشق خديو شمس تبريز
انصاف که بي شما شماييد