شماره ٧١٧: آن کس که به بندگيت آيد

آن کس که به بندگيت آيد
با او تو چنين کني نشايد
اي روي تو خوب و خوي تو خوش
چون تو گهري فلک نزايد
روي تو و خوي تو لطيفست
سر دل تو لطيف بايد
آن شخص که مردنيست فردا
امروز چرا جفا نمايد
چيزي که به خود نمي پسندد
آن بر دگري چه آزمايد
از خشم مخاي هيچ کس را
تا خشم خدا تو را نخايد
برخيز ز قصد خون خلقان
تا بر سر تو فرونيايد
آن گاه قضا ز تو بگردد
کان وسوسه در دلت نيايد
اي گفته که مردم اين چه مرديست
کابليس تو را چنين بگايد