شماره ٧١٦: دير آمده اي سفر مکن زود

دير آمده اي سفر مکن زود
اي مايه هر مراد و هر سود
اي ز آتش عزم رفتن تو
از بيني ها برآمده دود
هر عود تلف شود ز آتش
در آتش توست عيد هر عود
اوميد تو هر دمي بگويد
دستت گيرم به فضل خود زود
اما تو مگو که جهد و کوشش
سودم نکند که بودني بود
معزول مکن تو قدرتم را
من بسته نيم چو تار در پود
هر لحظه بکاهمت چو خواهم
وز فضل توانمت بيفزود
بربند دهان ز گفت و سر نه
در سجده دوست کوست مسجود