شماره ٧٠٥: اي کز تو همه جفا وفا شد

اي کز تو همه جفا وفا شد
آن عهد و وفاي تو کجا شد
با روي تو سور شد عزاها
بي روي تو سورها عزا شد
شد بي قدمت سرا خرابه
باز از تو خرابه ها سرا شد
از دعوت تو فنا شود هست
وز هجر تو هست ها فنا شد
اي کشته مرا به جرم آنک
از من راضي به جان چرا شد
آن تخم عطاي تست در جان
کو را کف دست باسخا شد
اعنات مهيجست جان را
ور ني ز چه روي جان گدا شد
گر عاشق داد نيست جودت
پس جان ز چه عاشق دعا شد
زد پرتو ساقييت بر ابر
کز عکس تو ابرها سقا شد
زد عکس صبوري تو بر کوه
تسکين زمين و متکا شد
زد عکس بلندي تو بر چرخ
معني تو صورت سما شد
از حسن تو خاک هم خبر يافت
شد يوسف خوب و دلربا شد
از گفت بدار چنگ کز وي
بي گفت تو فهم بانوا شد