شماره ٦٨١: کسي که غير اين سوداش نبود

کسي که غير اين سوداش نبود
ز ذوق ماش ياد ماش نبود
مثال گوي در ميدان حيرت
دوان باشد اگر چه پاش نبود
وجودي که نرست از سايه خوش
پناه سايه عنقاش نبود
نمايد آينه سيماي هر کس
ازيرا صورت و سيماش نبود
به روزي صد هزاران عيب و خوبي
بگويد آينه غوغاش نبود
ندارد آينه با زشت بغضي
هواي چهره زيباش نبود
دهاني زين شکر مجروح گردد
که دندان هاي شکرخاش نبود
به پرهاي عجب دل برپريدي
وليک از دام او پرواش نبود
برو چون مه پي خورشيد مي کاه
که بي کاهش جمال افزاش نبود