شماره ٦٣٧: برانيد برانيد که تا بازنمانيد

برانيد برانيد که تا بازنمانيد
بدانيد بدانيد که در عين عيانيد
بتازيد بتازيد که چالاک سواريد
بنازيد بنازيد که خوبان جهانيد
چه داريد چه داريد که آن يار ندارد
بياريد بياريد در اين گوش بخوانيد
پرندوش پرندوش خرابات چه سان بد
بگوييد بگوييد اگر مست شبانيد
شرابيست شرابيست خدا را پنهاني
که دنيا و شما نيز ز يک جرعه آنيد
دوم بار دوم بار چو يک جرعه بريزد
ز دنيا و ز عقبي و ز خود فرد بمانيد
گشادست گشادست سر خابيه امروز
کدوها و سبوها سوي خمخانه کشانيد
صلا گفت صلا گفت کنون فالق اصباح
سبک روح کند راح اگر سست و گرانيد
رسيدند رسيدند رسولان نهاني
درآريد درآريد برونشان منشانيد
دريغا و دريغا که در اين خانه نگنجند
که ايشان همه کانند و شما بند مکانيد
مبادا و مبادا که سر خويش بگيريد
که ايشان همه جانند و شما سخره نانيد
بکوشيد بکوشيد که تا جان شود اين تن
نه نان بود که تن گشت اگر آدميانيد
زهي عشق و زهي عشق که بس سخته کمانست
در آن دست و در آن شست و شما تير مکانيد
سماعيست سماعيست از آن سوي که سو نيست
عروسي همه آن جاست شما طبل زنانيد
خموشيد خموشيد خموشانه بنوشيد
بپوشيد بپوشيد شما گنج نهانيد
به ديدار نهانيد به آثار عيانيد
پديد و نه پديديت که چون جوهر جانيد
چو عقليد و چو عقليد هزاران و يکي چيز
پراکنده به هر خانه چو خورشيد روانيد
در اين بحر در اين بحر همه چيز بگنجد
مترسيد مترسيد گريبان مدرانيد
دهان بست دهان بست از اين شرح دل من
که تا گيج نگرديد که تا خيره نمانيد