شماره ٥٩٣: برون شو اي غم از سينه که لطف يار مي آيد

برون شو اي غم از سينه که لطف يار مي آيد
تو هم اي دل ز من گم شو که آن دلدار مي آيد
نگويم يار را شادي که از شادي گذشتست او
مرا از فرط عشق او ز شادي عار مي آيد
مسلمانان مسلمانان مسلماني ز سر گيريد
که کفر از شرم يار من مسلمان وار مي آيد
برو اي شکر کاين نعمت ز حد شکر بيرون شد
نخواهم صبر گر چه او گهي هم کار مي آيد
رويد اي جمله صورت ها که صورت هاي نو آمد
علم هاتان نگون گردد که آن بسيار مي آيد
در و ديوار اين سينه همي درد ز انبوهي
که اندر در نمي گنجد پس از ديوار مي آيد