شماره ٥٨٤: يکي گولي همي خواهم که در دلبر نظر دارد

يکي گولي همي خواهم که در دلبر نظر دارد
نمي خواهم هنرمندي که ديده در هنر دارد
دلي همچون صدف خواهم که در جان گيرد آن گوهر
دل سنگين نمي خواهم که پندار گهر دارد
ز خودبيني جدا گشته پر از عشق خدا گشته
ز مالش هاي غم غافل به مالنده عبر دارد