شماره ٥١٩: اي دل فرورو در غمش کالصبر مفتاح الفرج

اي دل فرورو در غمش کالصبر مفتاح الفرج
تا رو نمايد مرهمش کالصبر مفتاح الفرج
چندان فروخور آن دهان تا پيشت آيد ناگهان
کرسي و عرش اعظمش کالصبر مفتاح الفرج
خندان شو از نور جهان تا تو شوي سور جهان
ايمن شوي از ماتمش کالصبر مفتاح الفرج
باري دلم از مرد و زن برکند مهر خويشتن
تا عشق شد خال و عمش کالصبر مفتاح الفرج
گر سينه آيينه کني بي کبر و بي کينه کني
در وي ببيني هر دمش کالصبر مفتاح الفرج
چون آسمان گر خم دهي در امر و فرمان وارهي
زين آسمان و از خمش کالصبر مفتاح الفرج
هم بجهي از ما و مني هم ديو را گردن زني
در دست پيچي پرچمش کالصبر مفتاح الفرج
اقبال خويش آيد تو را دولت به پيش آيد تو را
فرخ شوي از مقدمش کالصبر مفتاح الفرج
ديويست در اسرار تو کز وي نگون شد کار تو
بربند اين دم محکمش کالصبر مفتاح الفرج
دارد خدا خوش عالمي منگر در اين عالم دمي
جز حق نباشد محرمش کالصبر مفتاح الفرج
خامش بيان سر مکن خامش که سر من لدن
چون مي زند اندرهمش کالصبر مفتاح الفرج