شماره ٤٢٥: عاشقان را جست و جو از خويش نيست

عاشقان را جست و جو از خويش نيست
در جهان جوينده جز او بيش نيست
اين جهان و آن جهان يک گوهر است
در حقيقت کفر و دين و کيش نيست
اي دمت عيسي دم از دوري مزن
من غلام آن که دورانديش نيست
گر بگويي پس روم ني پس مرو
ور بگويي پيش ني ره پيش نيست
دست بگشا دامن خود را بگير
مرهم اين ريش جز اين ريش نيست
جزو درويشند جمله نيک و بد
هر کي نبود او چنين درويش نيست
هر که از جا رفت جاي او دل ست
همچو دل اندر جهان جاييش نيست